1. آدم، حامل روح قدسی (یعنی روحی که شیطان به آن راه ندارد) می باشد.
  2. راه نجات، راه ولایت و پیروی از خلیفه الهیست. انسان باید برای محفوظ ماندن از وسواس شیطان به آدم (ولی خدا) پناه ببرد.
  3. قیامت، سخت و سنگین و زندگی پس از این دنیا، عجیب و غریب است.
  4. شیطان بر زمین و اهل آن تسلط دارد و به آسمان راهی ندارد؛ زیرا آسمان، تنها جایگاه عاشقان و پیروان ولایت است.
  5. توجه به غیر خدا یکی از مراتب شرک است.  نماز خواندن، روزه گرفتن، صدقه دادن و دیندار بودن برای نجات انسان کافی نیست؛ او باید تمام توجه خویش را به جانب خداوند برگرداند.

******************

  1. انسان باید به عشق برسد، تا بتواند به مقام فنا دست یابد.
  2. عاشق، فانیست و غیر از معشوق، کسی را نمی بیند؛ او وجودی را برای خود متصور نمی شود.
  3. انسان باید از صاحب ولایت بخواهد که از او دستگیری نماید، تا بتواند در راه ولایت گام بردارد.
  4. راه زمین، راه عقلانیت و گمراهی و راه آسمان ها، راه قلب می باشد؛ انسان باید با براق عشق، راه آسمان ها را بپیماید.
  5. راه حق، راه ولایت است و انسان تنها با توجه به اولیای الهی و پیروی از ایشان می تواند این راه را طی نماید.

******************

  1. عشق، همان ایمانِ مستقر در دل می باشد.
  2. حب و عشق به ولایت، صراط مستقیمی است که انسان را از گمراهی دور می کند و نجات می دهد.
  3. "آدم" اسمی عام برای توضیح شخصیتی نمونه و رشد یافته از انسانیست که به جایگاه عشق و عرفان رسیده باشد.
  4. انسان دارای بالاترین خلقت ظاهری می باشد؛ اگر قلبش نیز به سامان برسد و تزکیه شود، خداوند عرش خویش را بر آن قرار می دهد و فرمانروایی می کند.
  5. آدم،  انسانیست که قلبش جایگاه تجلی خداست.

******************

  1. پروردگار (صاحب عرش)، با القا و تلقین، روح را به هرکس بخواهد می دهد، تا بیم دهنده و انذار دهنده باشد.
  2. در این کره خاکی، انسان دارای حیات بشریست؛ زمانی که درونش با تزکیه به سامان برسد، روح در او دمیده می شود.
  3. نفخه روح  به امر رب صورت می گیرد و تنها به بعضی از بندگان خاص خدا اختصاص می یابد.
  4. آدم به خاطر داشتنِ روح خدا در خود، مسجود ملائک گشت.
  5. همان طور که حیوانات، حساب و کتابی ندارند، برای ناس که به فرموده امام صادق(ع)، همه بهائم و حیوانند، نیز نمی توان حساب و کتابی قائل شد.

******************

  1. همانطور که نمی توان یک قطره باران را از آب اقیانوسی عظیم تفکیک نمود، روح را نیز نمی توان از اصل خویش (خدا) جدا نمود.
  2. انسانی که به جایگاه نفس مطمئنه برسد، انسان ساخته شده و کاملیست.
  3. طبق فرمایش قرآن (يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ)، روزی که چهره ها عوض می شود، هرکس به اصل و طینت خود باز می گردد؛ یعنی اگر انسانی عمر خود را در حیوانیت سپری نماید، پس از مرگ نیز همان چهره حیوانی به او داده می شود.
  4. روح، حیات باطنی انسان های کامل است. زمانی که کالبد ایشان از حیات وامی ماند، روح الهی دوباره به صاحب خود باز می گردد؛ همان طور که هوای بازدم به هوا باز می گردد و جزئی از آن می شود.
  5. پادشاهی برای اله واحد قهار است همان انسان کاملی که در عالم کثرت نماد تجلی الهی شده باشد.

******************

  1. هر صفتی را که بتوان به اله واحد نسبت داد، به روح نیز می توان نسبت داد.
  2. شیطان، عابد بود، ولی عاشق نبود. انسان می تواند با نیروی عشق از انانیت و خودبینی دور شود؛ زیرا تنها عاشق، انانیت و خودخواهی ندارد.
  3. مخلَصین، متقین و عاشقان درگاه الهی همیشه زنده اند،زیرا آنان صاحبان عرش و روح الهی می باشند.
  4. روح برای آدمهاست، نه انسان ها؛ انسان ها مراتب نفس دارند.
  5. همانطور که برای بدست اوردن هر چیز باید هزینه ای پرداخت نمود. برای رسیدن به معرفت نیز باید تلاش و مراقبت و زحمت فراوان کشید.

******************

  1. انسانی که می خواهد خیر باشد، باید به دنبال الگو خیر باشد انسانی که می خواهد عاشق باشد، باید به دنبال الگو عشق باشد. انسانی که می خواهد عالم باشد باید به دنبال الگو علم باشد.
  2. وقتی غرور، تکبر، خود برتر بینی و خود خواهی در انسانی نهادینه شود، باعث تقویت نفس اماره و مانع شناخت حق میگردد.
  3. انسانی که در اسارت نفس است از غلبه نفس بر وجودش آگاه نیست. همانند ماهی که در آب است و نمی داند.
  4. طالبان خیرآسمانی، خیّران و سبقت گیرندگان در صراط اولیاالله و رهروان و پیروان حقیقی اولیاالهی اند.
  5. خیر، وجود و باطن اولیاالله است.مقربان خیر و بهشتند؛ آنان ملاک و اصل همه خوبیها هستند.

******************

  1. ارزش انسان به این نیست که در چشم اهل زمین چه مقامی دارد؛ بلکه باید دید در نظر آسمانیان در چه جایگاهی است.
  2. خیر آسمان، متعلق به مقربان، اولیاالهی و سابقان به خیرات است؛ آنان در بالاترین جایگاه عالم معنا قرار دارند.
  3. روح و جنت نعیم مقربان و اولیاالهی هستند وجود نازنین آنها بهشت الهی است.
  4. اصحاب یمین و ابرار با آنکه در جایگاه خوبی قرار دارند، ولی سابقان به خیرات نیستند.
  5. "فاستبقوا الخیرات" قران آسمانی، خیرش هم آسمانی است. ولی انسانهای اسیر دنیا، خیر را در دنیا جستجو می کنند.

******************

  1. خدای زیبا، زیبایی را خلق نمود و اوج تجلی این زیبایی را در باطن اولیاالهی قرار داده است. "الله جمیل یحب جمال"
  2. بهترین راه زندگی، راهیست که ثمرش خیر و نیکی باشد.
  3. راه های رسیدن به خدا به تعداد نفوس بشریست؛ ولی انسان باید به دنبال راهی باشد که حاصلش آرامش و سعادت باشد.
  4. حاصل عمر انسان، تنها دو بُعد دارد؛ یکی آنچه از خود بر جای می گذارد و بر اهل زمین عیان است و دیگری آنچه با خود می برد و بر اهل آسمان آشکار می باشد.
  5. مثال های قرآن درباره بهشت و جهنم برای درک بیشتر انسان و نزدیک کردن او به حقیقت آن می باشد.

******************

  1. علی بن ابی طالب(ع)، معیار عدل و خیر در زمین و آسمان است.
  2. خیر و خیّر با هم یکی نیست؛ یکی خیّر است و یکی معیار خیر، یکی عادل است و یکی معیار عدل. انسان باید به دنبال معیار و الگوی صحیح زندگی باشد.
  3. وجود و باطن اولیای الهی و مقربان، خیر است. آنان خودِ خیر، بهشت و اصل و ملاک تمام نیکی ها می باشند.
  4. اوج زیبایی، لطافت، خیرخواهی و تمام نیکی ها تنها در وجود اولیای الهی یافت می گردد.
  5. عذاب الهی نعمتی است که به انسان مستعد، فرصت توبه می دهد تا به راه حق بازگردد و چه بسیارند کسانی که حتی لایق عذاب خدا نیز نمی باشند.

******************

  1. تنها اهل خیر در راه اولیای الهی گام برمی دارند و در انجام امور و مقاصد ایشان از یکدیگر سبقت می گیرند؛ مقصد نهایی آنان نیز خودِ وجود اولیای الهی می باشد.
  2. خلیفه الهی در عالم کثرت، آدم است و او نمادی برای هر دوره، زمان و مکان می باشد.
  3. انسانی که عمر خویش را وقف خدمت به مبنای خیر (ولّی خدا) نماید، درصف سابقان قرار می گیرد.
  4. آدم، بالاترین تجلی خیر و نیکی می باشد و بهشت به واسطه او بهشت است.
  5. آرامش، گمشده تمام انسان هاست و تنها با رسیدن به ولی خدا حاصل می گردد.

******************

  1. تنها راه رسیدن به خدا، راه اولیای خداست.
  2. انسان های یاغی و طاغی، اسیران نفس خویشند؛ آنان نمادی از نفسانیت و شیطان می باشند.
  3. همان طور که انسانِ خوب می تواند نمادِ نور و روح شود، انسانِ گرفتار نفس و شیطان نیز نماد شیطان می شود.
  4. نهادینه شدن غرور و خودبزرگ بینی در انسان، باعث تقویت نفس اماره و مانع شناخت حق می گردد.
  5. انسانی که از تجربیات ناموفق زندگی درس نگیرد و همیشه در بیرون از وجود خویش به دنبال مقصر بگردد، از شناخت درون خود باز می ماند.

******************

  1. اصلاح هر جامعه به دستِ افراد آن جامعه می باشد؛ اگر هر فرد مأمور و پلیس خود باشد، جامعه نیز اصلاح می گردد.
  2. ریشه تمام مشکلات انسان در درون خودش می باشد، ولی غرور و تکبر نمی گذارد که او نقصی در خود ببیند و در صدد اصلاح آن برآید.
  3. روزمرگی و وابستگی های دنیا انسان را از تعالی و رسیدن به معرفت بازمی دارد.
  4. انسان باید برای بدست آوردن هر چیز هزینه ای پرداخت نماید؛ هزینه رسیدن به معارف نیز تلاش، مراقبت و زحمت فراوان می باشد.
  5. رشد و تعالی، نتیجه عمل است، نه گفتار؛ اگر گفتن به تنهایی نتیجه ای داشت، تمام مسلمانانی که هر روز نماز می خوانند و روزی ده مرتبه "اهدنا الصراط المستقیم" می گویند، همه به رشد وتعالی رسیده بودند.

******************

  1. از انسانیت تا آدم شدن هزار سال معنا راه است و آدم شدن نقطه آغازین رشد و کمال انسانیست.
  2. زندگی، فرصتی برای دوری از حیوانیت، تبلور انسانیت، آدم شدن و به تعالی رسیدن انسان می باشد.
  3. راه معرفت، راه عشق است؛ عشقی خاص و مقدس که با عشق دنیوی قابل مقایسه نمی باشد.
  4. درک عالم معنا بسیار فراتر از شعور حسی و عقلی انسان است؛ مانند درک جنین از دنیا و جهانی  که پس از تولد با آن مواجهه می شود.
  5. در عصری که این همه نعمت و تکنولوژی برای انسان مهیاست، این همه غفلت تأثرانگیز است.

******************

  1. عشق به اولیای الهی، عالم معنا و آسمان ها، تنها راه نجات همه انسان ها می باشد.
  2. آدم همان انسان کامل، خضر و ولی خداست.
  3. تنها عشق الهیست که بر شیطان پیروز است
  4. انسانی که در زندگی خود بهترین اصول و رفتار را دنبال می نماید و خیرات آسمانی را می خواهد، باید به دنبال خیر البریه و بهترین الگوباشد.
  5. امام حسین(ع)، دارای بالاترین جایگاه انسانی و بشری در هستیست؛ زیرا پدرش علی (ع) و مادرش فاطمه (س) است.

******************

  1. علی (ع) اسطوره و نماد ولایت، رشد و کمال معنوی در هر عصر و زمانه است.
  2. صحرای عرفات، جایگاه معرفت، شناخت حقیقت و رسیدن به عرفان است؛ ولی آنچه امروزه در ميان زائران آن مكان مقدس دیده می شود، رفتارهای تقلیدی و به دور از معرفت و شناخت می باشد.
  3. هر یک از اعمال حج، مفاهیمی معرفتی دارد و انسان را به عرفان و حقیقت کل هستی راهنمایی می کند.
  4. حجّاجی که در مشعر، خود را  به شعور عرفانی نرسانند، از درک و شناخت عرفات محروم می مانند.
  5. دعای عرفه، قطره ای از اقیانوس بی انتهای معرفت حسینی، در فضای متعصبانه و متحجرانه ای که کسی راه حمید و هدایت رحمانی را نمی شناخت، بیان شده است.

******************

  1. تا زمانی که انسان ها تنها به اعمال عامیانه و تقلیدی حج اکتفا نمایند و حقیقت این اعمال را نجویند، به حقیقت عرفان ابراهیمی نیز نخواهند رسید.
  2. امام حسین (ع) حرمت و حقیقت عرفات را در دعا و مناجات عاشقانه عرفه به ظهور رساند.
  3. آنان که در جنگ، بر حسین (ع)  و خاندانش شمشیر کشیدند،  هنوز بغض و کینه علی(ع) را در دل داشتند.
  4. اهل تفکر باید به دنبال حقیقت عشق، محبت، جذبه، شوق و وصالي باشند که حسین بن علی (ع) در دعای عرفه از آن سخن گفته است.
  5. حسین بن علی(ع) در عمل به مسلمانان فهماند كه عاشق به دنبال ظواهر حج نیست؛ بلکه در باطن به صفا و مروه می رود، رمی جمره می کند و مستانه، جان بر كف، صادق و  بدون وابستگی به سوی قربانگاه می شتابد.

******************

  1. مخاطبان و قاریان حقیقی دعای عرفه عاشقانی هستند که با وجود حسین (ع) خود را از غیر بی نیاز می بینند و مشتاقانه به مسلخ عشق می روند.
  2. حسین بن علی(ع) در دعای عرفه از محکمات قرآن پیشی می گیرد و می فرماید: «خدایا برای رسیدن به خودت گفتی به آیات و نشانه هایت رجوع کنم! (اما من عاشق تو هستم و تنها تو را می خواهم؛) مرا با بصیرت و نورت به سوی خود ببر و باز گردان».
  3. انسان ها یا پیرو اولیای طاغوتی اند و طاغوت را امام خود قرار داده اند یا پیرو حقند و از اولیای رحمانی تبعیت می کنند.
  4. امیال، آرزوها و خواهش‌های نفسانی هر شخص، قبله و خواستگاه او می باشد.
  5. آنان که با پیروی از نفس و غفلت از رب (پرورش دهنده)، خود را در عوالم پایین، اسیر کرده اند، هرگز به روح نمی رسند و پس از مرگ به شکل و هیأت حیوان درمی‌آیند.

******************

  1. حسین (ع)، اسطوره هستی و حجت بالغه خداوند، بالاترین اتفاق عالم هستی را در عرفه رقم زد تا برای همیشه به حق جویان و حقیقت طلبان، درس معرفت بدهد.
  2. حسین (ع) پس از گذشت میلیون ها سال پا به عرصه هستی گذاشت تا با مناجاتی عاشقانه در عرفات، کمال عشق را به ظهور برساند.
  3. حسین (ع) در دعای عرفه به بیان مقام عشق، فنا وبقا  (تمامی عرفان و حقیقت) پرداخت تا بدین وسیله طالبان معرفت را به معرفت و شناخت برساند و آنان را به یافتن رب، امام و هادی خود ترغیب نماید.
  4. دعای عرفه، مناجات عارفانه-عاشقانه امام حسین (ع) است که به دلیل داشتن حقایق بسیار سنگین عرفانی در خود، برای بسیاری از انسان ها غیر قابل پذیرش بوده است.
  5. عرفات در آیین معرفتی- عرفانی، جایگاه خاصی دارد.

******************

  1. حسین (ع) از استدلال کردن به آیات و نشانه ها برای رسیدن به حق بی نیاز است؛ زیرا ایشان خود در حق است و جز حق را نمي طلبد.
  2. حسین (ع) در صحرای عرفات به انسان ها فهماند که رسیدن به معرفت، مستلزم رها شدن از ظواهر خشک و بی روح و فراتر رفتن از آن می باشد.
  3. آنان که مغرورند و از الهه های نفسانی خود تبعیت می کنند، بر همان اساس نیز شکل می گیرند.
  4. هیچ گروه و مسلکی نمی تواند بدون رهبر و هادی حرکت کند؛ مشكل عمده، گمراهی انسان در انتخاب رهبر و هادی خویش است.
  5. رحمانیت، مظلومیت و مصیبت حسین (ع) را باید در عرفات دید.

******************

  1. حسین (ع) در ابتدای دعای عرفه  از رب، سپس از اله و در نهایت از اله واحد سخن می گوید و این، جای بسی تفکر و تأمل دارد.
  2. دعای عرفه عقیده و اعتقادِ عصاره هستی، حسین بن علی (ع)، را نشان می دهد.
  3. دعای عرفه، نشانگر عقیده و اعتقادِ عصاره هستی یعنی حسین بن علی (ع) می باشد.
  4. انسان باید از عالم کثرت (عالم زمان و مکان) گذر کند و به نقطه ای از رشد برسد که در آن معنویت بارزتر باشد.
  5. «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»؛ روزى كه هر گروه از مردم را با پيشوايشان فرامى‌خوانيم.

******************

  1. آنان که در عرفات با حسین (ع) همراه نشدند، یزید و معاویه را به عنوان امام و پیشوای خویش برگزیدند.
  2. 24-حسین بن علی(ع) از عاشقان و جویندگان حقیقت حج عملا خواستند که، به همراه ایشان رمی جمره نمایند و خود را به مسلخ و قربانگاه حقيقي برسانند.
  3. 41- خداوند متعال، اولین مظلوم است و مظلومیتش در عرفات به خوبی نمایان است. امروزه مسلمانان تنها به کربلا توجه دارند، در حالی که باید عرفه را دریابند و در عرفه نجوا کنند و اشک بریزند.
  4. یابندگان حج و نماز حقیقی، به دنبال امام خویش راهی قربانگاه کربلا شدند.
  5. انسان ها گرفتار عالم کثرتند و کثرت، آنان را به تباهی می‌کشد.

******************

  1. اگر خدای ذات در عالم کثرت خلق می نماید، باید در آنجا ظاهر باشد.
  2. شکر نعمت ولایت، موجب افزونی آن می شود (لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ) و بالاتر از آن نیز نعمتی وجود ندارد.
  3. «هر کس ستاره ای در آسمان دارد»، ریشه ای عرفانی دارد و کاملا بجاست؛ هر انساني در طول زندگی باید ستاره آسمان معنای خويش را بجوید تا آن را بیابد.
  4. علی (ع) با مقام والایی که دارد،  خود را بنده محمد (ص) خوانده است؛ به راستی، دیگران کیستند که خود را بنده خدا می‌دانند؟!
  5. مسلمانان درکی سطحی از قرآن دارند و کلید درک عمیق مفاهیم قرآنی در ید اولیای الهی (راسخان در علم)  می باشد؛  پس باید از اسلام به ایمان و از رسالت به ولایت رسید.

******************

  1. تنها، واصلان به ایمان و ولایت، غدیر را درک می‌نمایند.
  2. تمام حقایق در درون علی (ع) است.
  3. بزرگترین اتفاق در عالم خلقت و کثرت، ظاهر شدن خدای باطن می‌باشد.
  4. سینه ولی خدا، گنجینه اسرار الهی و جایگاه حق است؛ «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ».
  5. خلقت انسان به گونه ایست که کسی بدون داشتن ظاهر نمی تواند به عالم غیب راه یابد.

******************

  1. حقیقت درون و باطن پیامبر(ص)، علی (ع) است.
  2. هیچ کس نمی تواند از راهی جز بودن در محضر ولی خدا ایشان را درک نماید.
  3. انسان باید با استفاده از تکنولوژی در این روزگار، در راه درک ولایت و دوری از عوام گرایی تلاش نماید.
  4. سوره الرحمن که به نام علی (ع) است، احادیث "انا وجه الرحمن"، "نحن وجه الرحمن" و آیه "فاسجدوا   الرحمن"، زبان گویای حقیقت می باشد.
  5. تعصبات جاهلانه مسلمانان، آنان را از درک "رحمان" محروم می کند.

******************

  1. سوره الرحمن (این سوره به نام علی (ع) است)، احادیث «انا وجه الرحمن» و «نحن وجه الرحمن» و آیه «فاسجدوا الرحمن»، زبان گویای حقیقت می باشد.
  2. همان طور که انسان در عالم کثرت انحصار طلب است، حقیقت (خدا) نیز غيور، انحصار طلب و خاص می باشد.
  3. ای محبان علی(ع)! لازمه رشد و کمال، حرکت کردن، یافتن ولی زمان و پیروی نمودن از اوست.
  4. انسانها باید به اماکن متبرکه بروند ضجه بزنند و از آن بزرگواران بخواهند که کمکشان کنند تا سعادت درک حضور ولّی خدا را بيابند.
  5. جامعه امروزی باید معیارهای حقیقی تصوف را بشناسد تا دچار گمراهی نگردد.

******************

  1. عشق واقعی دارای مفهومی بسیار مقدس و جایگاهی در اعلی علیین می باشد.
  2. در تصوف و سلسله های فقری، «قطب»، انسان کاملی است که مانند سنگ زیرین آسیاب، مرکز، ستون و تکیه گاه مریدان خویش است.
  3. هرگز کسی بدون سلوک و خود سازی به محافل، مقامات و جایگاه های نورانی و روحانی راه نمی یابد.
  4. تا زمانی که انسان دچار خودخواهی و خودبرتربینی باشد، نمی تواند خودسازی و سلوک نماید.
  5. خاک و طلا در نزد صوفیان  یکسان است؛ آنان هیچ تعلق خاطری به دنیا ندارند.

******************

  1. جامعه امروزی تشنه حقیقت، عرفان و تصوف است ولی معيارهاي تصوف را نمي شناسد.
  2. خودسازی و سلوک، گام های اصلی راه تصوف هستند.
  3. چه بسیار دراویش پشمینه پوشی که به دلیل ریشه داشتن حب دنیا در دلهایشان صوفی نبوده اند.
  4. اگر صوفی پشمینه نپوشد، باز هم صوفی است؛ مانند حضرت سلیمان (ع) و امام صادق (ع) که در زمان خود لباس های نرم و خوب می پوشیدند.
  5. پیروی از پیامبر (ص) و اولیای الهی، مهمترین شرط صوفیگری می باشد.

******************

  1. عدم تعلق صوفیان به امور و رنگ و لعاب های دنیوی آنان را به پشمینه پوشی معروف نموده است.
  2. صوفی فقر درونی دارد؛ دائما خود را محتاج درگاه خداوند متعال می بیند و هیچ چیز را متعلق به خويش نمی داند.
  3. همانطور که هیچ کس با پوشیدن لباس پزشکی، پزشک نمی شود، داعیان تصوف هم با ادعای تصوف، صوفی نمی گردند.
  4. صوفی فقر درونی دارد؛ دائما خود را محتاج درگاه خداوند متعال می بیند و هیچ چیز را متعلق به خويش نمی داند.
  5. صوفی باید در راه مصطفی گام بردارد تا پاک و مصفا گردد.

******************

  1. در طول تاریخ، کارهای بسیار ناشایستی تحت عنوان صوفیگری انجام شده است.
  2. صوفی واقعی، اهل عشق است و محبت شدیدی نسبت به پروردگار خویش دارد.
  3. انسان با سلوک، خودسازی و حرکت به سوی نشانه های تصوف نسبت به دنیا بی رغبت می گردد.
  4. منظور از تنها بودن صوفی دوری  نمودنش از کثرت و هجرتش به طریق عشق است، نه عزلت و گوشه نشینی وی.
  5. اسلام، حقیقت همه ادیان الهی و به مفهوم تسلیم شدن می باشد.

******************

  1. حقیقت دین، رسیدن به جایگاه حب و عشق است.
  2. غایت دین، عشق است؛ عاشق چون پروانه رقص کنان به گرد وجود مولا و حبیب خود می چرخد و رفتاری به دور از سرکشی و ریا دارد.
  3. اسلام حقیقی با تسلیم و اطاعت جامع و کامل از رب به فعلیت می رسد.
  4. تا وقتی که انسان به یقین درنیابد که رشد در تسلیم است، مسلمان نمی شود.
  5. کسانی که در ظاهر دین مانده اند، گرفتار گفتارند و دائما با رفتار و گفتار واصلان به حقیقت  در تضاد و جدالند.

******************

  1. تا زمانی که حقیقت دین به قلب و درون انسان راه نیابد، حرکتی از شریعت به حقیقت (از عقل به عشق) اتفاق نمی افتد.
  2. تمام پیامبران خدا پیام آوران الهی هستند، پس نباید نام آنها انسان را به گمراهی اندازد.
  3. انسانی که خود را از غرور و خودخواهی نجات دهد و تسلیم دین شود، ‌با نیروی عشق و زنده شدن دین در قلبش حیات ابدی می‌یابد و اهل نجات می‌گردد.
  4. بزرگترین آفت رسیدن به حق، انانیت و خودخواهیست؛ همانا غرور، شیطان را مغضوب درگاه حق نمود.
  5. اولین گام سالک، رعایت شریعت است.

******************

  1. شریعت، علم به احکام دینی، طریقت، عمل به احکام و پیروی از سنت پیامبر (ص) و اولیا (ع) و حقیقت، وصول به حق است.
  2. عاشقی به گفتن نیست.
  3. کسی که عقل ندارد، بی شک دین نیز ندارد؛ زیرا دین بر پایه عقل شکل می‌گیرد.
  4. دین اسلام در سایه تسلیم پسندیده و مقبول گشته است.
  5. زیر بنای دینی و شرعی اعمال خارق العاده، قرب و منزلت فرد را نشان می‌دهد.

******************

  1. عاشق، رفتاری عاشقانه دارد.
  2. تا زمانی که امید و اعتقاد انسان به غیر از خدا باشد، شرک و دوگانگی در قلبش جای دارد.
  3. گرفتاری علما در قیل و قال و فراموشی حال است.
  4. هر فردی با رفتارش بندگی خود را به اثبات می رساند؛ بندگی خدا با ترس و اجبار صورت نمی ‌گیرد.
  5. اگر رفتار شکل گرفت،در عمق آن رفتار حقیقت است

******************

  1. کوه‌های انانیت و رذایل اخلاقی نفس، تنها با عشق فرو‌ می‌ریزد.
  2. عشق، عطیه حق است؛ تنها، کسانی که در راه دین استقامت ورزند و آن را به فعلیت درآورند، به عشق می‌رسند.
  3. مراحل رشد دینی و حرکت به سمت عوالم آسمانی از شریعت شروع می شود، در طریقت، رنگ و بوی عشق می گیرد و در نهایت، با نهادینه شدن در قلب به حقیقت می رسد.
  4. اگر عشق به ولایت به قلب انسان متکبر وارد گردد، کوه‌های انانیت و غرور وجودش را متلاشی و خاک می‌نماید.
  5. اسلام، تسلیم شدن از روی یقین می باشد.

******************

  1. ظاهر هیچ انسانی گویای حقیقت درونی وی نیست؛ بسیاری از آنها با ظاهری پاک و سلامت، باطنی بسیار وحشتناک دارند.
  2. جن در مرتبه ای پایین‌تر از انسان خلق می‌شود.
  3. تفاوت مفهومی بین بشر، انسان و آدم از قعر زمین تا اعلی علیین  است.
  4. خداوند در بسیاری از آیات قرآن به انسان خطاب کرده، او را ناسپاس، طغیانگر، مغرور، کافر و کم طاقت دانسته و استیضاح نموده است.
  5. تا زمانی که انسان به بندگی حضرت حق نرسد، مشمول رحمت و مغفرت خداوند نخواهد شد.

******************

  1. لازمه شناخت ملائکه و روح، شناخت انسان است.
  2. انسان با شناخت خود و جایگاهش به بصیرت (باز شدن چشم باطن) می‌رسد و به یاری حق در معنویت رشد می‌نماید و تعالی می‌یابد.
  3. وجود نیروی عقلانی و ویژگی‌های درونی انسان، وجه تمایز او و دیگر موجودات هستیست، نه ظاهر او.
  4. کسی که به رشد و کمال معنوی می‌رسد، صورتی از خداست؛ او چون «آدم» مقدس و مسجود فرشتگان می‌باشد.
  5. در طول ادوار تاریخ، یک گوسفند و یک گربه همیشه گوسفند و گربه باقی می‌ماند ولی یک انسان می‌تواند در طی دوران زندگی اش به مراتب و جایگاه‌های مختلفی (از پست ترین تا بالاترین وجود) دست یابد.

******************

  1. در قرآن، «انسان» و «ناس»  بسیار مذمت شده‌اند ولی «بشر» و «آدم»، نه؛ این موضوع نشان‌دهنده تفاوت مرتبه ای آنها از دید قرآن است.
  2. ارزیابی انسان به پاک و خوب یا زشت و پلید مربوط به شکل گیری درونی اوست. قرآن با نام‌های بشر، انسان و آدم به بیان این طبقه بندی پرداخته‌است.
  3. طبق آیات الهی، جن و انس برای عبادت و آدم برای سجده شدن آفریده شده‌اند.
  4. هیچ فرشته ای به بشر و انسان سجده نمی‌کند؛ تنها آدم دارای نفخه روح الهی و مسجود ملائکه است.
  5. انسان با شناخت مراتب فرشته، جن، شیطان و ابلیس می‌تواند در ابتدا، نفس و سپس «رب» خویش را بشناسد.

******************

  1. زمانی که انسان به رشد و کمال درونی خود برسد، پذیرای روح الهی و لایق سجده ملائکه می‌گردد.
  2. همه انسان‌ها باید قبل از قیامت، خود را از صف ناس نجات دهند؛ زیرا به فرموده قرآن، جهنم پر از جن و انس خواهد شد.
  3. توصیف اصحاب شمال، اصحاب یمین و سابقون در سوره واقعه، بیانگر مراتب بشر، انسان و آدم می‌باشد.
  4. قرآن انسان را بسیار نکوهش کرده است  او را ناسپاس، طغیانگر، مغرور، کم طاقت و ... می‌داند و انسان اسیر و گرفتار نفس را بسیار مذمت می‌نماید.
  5. سرپیچی ابلیس از سجده نمودن بر آدم به دلیل ظاهر بینی او نسبت به جایگاه آدم بود.

******************

  1. طبق فرمایش قرآن، تمام موجودات دو پا به نام بشر، بنده خدا نیستند.
  2. طبق آیات الهی، جن و انس برای عبادت نمودن  و آدم برای سجده شدن آفریده شده‌اند.
  3. دنیا عالم امکان، ابزار و سبب‌هاست؛ انسانی که با استفاده از علم و دانش به ثروت رسیده است، باید بداند که عقل و تدبیرش از خداست.
  4. محک سنجش بخشندگی و انفاق درصاحبان مال و مکنت، وسعت رزق آنان در دنیاست.
  5. هیچ انسانی بدون حیات ظاهری به کمال باطنی نمی رسد؛ زیرا زندگی ظاهری انسان، شرط رشد و رسیدن به کمال و جمال باطنی اوست.

******************

  1. سالکی که ارتباطش را با جامعه قطع نماید و منزوی گردد، قادر به کسب رزق معنوی نمی‌باشد.
  2. همانطور که جسم انسان برای حیات، رشد و حرکت محتاج رزق مادی است، وجود و درون او نیز برای حیات و نیل به کمال به رزق باطنی احتیاج دارد.
  3. دوری از رذایل و انرژی‌های منفی، اثری غیر مستقیم در رشد و تعالی معنوی انسان دارد.
  4. اموات به رزق درونی محتاجند؛  با انفاق و عمل صالح می‌توان برای آنها رزق درونی فرستاد.
  5. مهربانی، خوشرویی، تواضع و خلق نیکو انرژی مثبتی است که می‌تواند موجب فزونی رزق معنوی انسان ‌گردد.

******************

  1. رزق مادی، رزقی ظاهری و قابل درک در دنیا و رزق باطنی، رزقی آسمانی است.
  2. انسان برای افزایش وسع معنوی‌اش باید صفات و اخلاق پسندیده را در اطراف خویش رونق بخشد.
  3. انسان باید بر اساس عقل نورانی صحیح و اصول و مکارم اخلاقی در راه رضایت حق گام بردارد و ظواهر و مادیات را هدف زندگی خود قرار ندهد.
  4. خیرات و انفاق مالی موجب رشد و ترویج صفات حسنه در جامعه می‌گردد.
  5. انفاق معنوی، داشتن صفات و اخلاق پسندیده است.

******************

  1. همان‌طور که رزق مادی انسان با بخشش و انفاق توسعه می‌یابد، رزق معنوی او نیز با انفاق افزون می‌گردد.
  2. حواریون کسانی هستند که برای پرورش روح و درون خود، مائده آسمانی را می‌جویند.
  3. انسان به تنهایی از خود چیزی ندارد و هر چه دارد نعمت و موهبتی از جانب خداوند است.
  4. جایگاه انفاق در دنیا و آخرت به قدری ارزشمند است که خداوند در سوره منافقون آیه 10  می‌فرماید: «کسانی که لحظه مرگشان فرا می رسد، از خداوند مهلت می خواهند تا به دنیا برگردند و صدقه بدهند».
  5. اهل تدبر، استقامت و پاکی می تواند به باطن و حقایق قرآن دست یابد.

******************

  1. خداوند به ذوالقرنین نیز مانند داوود (ع) و سلیمان (ع) تمکن، ثروت، قدرت و حکومت بخشید.
  2. همواره در طول تاریخ، گمراهان و فاسدان سعی در انکار معارف و چشمه وجود اولیای الهی داشته اند و تعالیم ایشان را به سخره گرفته اند.
  3. منکران و معاندانی که سعی در آلوده نمودن راه و مقام انسان های کامل دارند، در دنیا و آخرت مورد عذاب واقع می شوند.
  4. تعصبات پیروان شریعت موسوی بزرگترین حجابی بود که مانع پذیرش معارف عیسوی گردید.
  5. اعتقاد واقعی به ولی خدا فقط با استقامت و صبر در راه معرفت حاصل می گردد.

******************

  1. همه اسباب قدرت های ظاهری و باطنی در دست ولی الهی و خضر زمان می باشد.
  2. ذوالقرنین در سوره کهف همان انسان کامل است که تمام سبب ها در دست اوست و با ایجاد حصن مانع هجوم جن و انس (يأجوج و مأجوج) در هر زمانه مي گردد.
  3. عالم ظاهر، عالم حجاب و فریب است؛ عالم حقیقت در پشت ظواهر پنهان است و تنها برای اهل دل آشکار می شود.
  4. آنان که راه شریعت را می روند، در نهایت به درجه مخلِصین می رسند؛ مخلَصین کسانی هستند که در کهف اولیای الهی قرار می گیرند و شیطان غیر از آنان بقیه را گمراه می کند.
  5. زبان قرآن، زبان دل است و مفاهیم قرآنی برای اهل دل گشوده می شود.

******************

  1. اکثر انسان ها در برخورد با ولی خدا  به گرداب مقایسه می افتند و گمراه می گردند.
  2. اگر شیاطین بخواهند در ولایت نفوذ کنند، صاعقه ها و شهاب هایی که از وجود ولی روانه می شود، آنها را سرنگون می کند
  3. انسان ها اسیر دنیایند و دنیا اسیر سلوک یافتگان و پاکان.
  4. جز پاک دلان کسی به حقایق راه نمی یابد.
  5. واصلان به درجات عالی باطنی از راه قلب هدایت می شوند و با آن عمل می کنند.

******************

  1. اهل دل به کسی گویند که در کهف ولایت قرار گیرد.
  2. امور دنیا در دست اولیای الهیست؛ ولیّ خدا با وجود دانستن اینکه همه چیز از کجاست، برای چیست و چگونه است، در دنیا تلاش می کند.
  3. وحدت، اعتقاد راسخ و قدرت معنوی و درونی پیروان ولی خدا از نشانه های حجت الهی می باشد
  4. اولیای الهی از جانب حق مامور به هدایت افرادی می شوند که زمینه رشد را در خود شکوفا نموده اند.
  5. در داستان ذوالقرنین، آهن نشان اعتقاد و گداخته شدن آن به معنای خالص شدن اعتقاد و رسیدن به مقام استقامت است.

******************

  1. اولیای الهی پیروان واقعی خود را با استفاده از اسباب معنوی و باطنی در راه سلامتی به جلو می برند و چون سدی نفوذ ناپذیر آنان را از شر وسوسه ها حفظ می نمایند.
  2. ائمه (ع) چراغ های هدایت بشریتند ولی فقط شیفتگان و عاشقان حقیقی نجات می یابند.
  3. اگر انسان نجات را می خواهد، باید در فرصت کوتاه زندگی به خود آید؛ هر چه عمر بگذرد، رذایل و صفات ناپسند در درون انسان نهادینه و چون سیمان سخت می گردد.
  4. آیات مربوط به رسالت و شریعت، محکم و مشخص و آیات معرفتی مبهم، متشابه و نیازمند تأویل هستند.
  5. فقط کسانی که با تزکیه نفس به طهارت قلبی برسند، به بارگاه انسان های کامل (ماه و ستارگان عالم معنا) راه می یابند.

******************

  1. تنها کسانی که  به صورت انسان محشور می گردند، شامل شفاعت ائمه (ع) و بزرگان دین می شوند.
  2. حقیقت الهی، حقیقتی زنده و پاینده است که باید آن را در قلب علی ها، حسین ها و اولیای خدا پیدا نمود.
  3. صاحبان خرد راه نجات را با عقل خویش می یابند، پس از شریعت متوقف نمی شوند و برای یافتن حقیقت راه معرفت را می جویند.
  4. در نظر گرفتن حق در سخن و تمام امور بدون توجه به منافع شخصی و خویشاوندی، گام اولیه رسیدن به معیارهای اخلاقی- اسلامی است.
  5. اولو الالباب (صاحبان خرد) کسانی هستند که حقایق و معارف را می جویند و نجات پیدا می کنند.

******************

  1. معلمان و مربیان ربانی در قالب  نبی و ولیّ، پرورش دهنده و هدایت کننده بقیه انسان هایند.
  2. نور محمدی حضرت رسول (ص)، نوری ازلی و ابدیست که همواره در ائمه (ع) و اولیای الهی تجلی نموده است.
  3. التیام جراحت های باطنی و شفای درون انسان ها تنها با تزکیه نفس و دوری از صفات حیوانی میسر می گردد
  4. ولایت و معرفت زاییده شریعت و رسالت است؛ بدون شریعت کسی به معرفت راه پیدا نمی کند.
  5. کسانی که به یاری عقل شریعت را می پذیرند، در علم و عقل راسخ و استوارند و به سوی دروازه های ایمان هدایت می شوند.

******************

  1. در اصل، قرآن همان وجود اولیای الهیست؛ حقیقت قرآن در قلب آنهاست و آنان زبان خدایند.
  2. نماز، مناجات عاشقانه است.
  3. محاسبه اعمال با معیارهای اخلاقی گامی مفید در راه خودسازیست.
  4. انسان هایی که تحت تاثیر انرژی های شیطانی قرار دارند، صورتگری شیطانی دارند که در عالم حیوانیت قرار دارد.
  5. حقیقت وجودی انسان، ازلی و ابدیست و او باید در راه شناخت آن گام بردارد.

******************

  1. حقیقت و بعد باطنی امام حسین (ع) و فرزندانشان باعث تقدس و عزت آنهاست و هر انسانی باید معرفت و شناخت لازم را نسبت به آن کسب نماید.
  2. اولیای الهی، بارزترین جلوه معنوی و باطنی خداوند هستند.
  3. دنیا محل صورتگری است؛ انسان ها به انتخاب خود تحت تاثیر انرژی های رحمانی یا شیطانی برای خویش تصویر می سازند، شکل می گیرند و بر اساس شکل ایجاد شده عمل می نمایند.
  4. کسانی که خود را به حریم و کهف ولایت برسانند، تحت صورت دهی باطنی پرورش دهندگان الهی قرار می گیرند.
  5. همان طور که بارزترین جلوه زیبایی در بُعد ظاهر، گل و پروانه است، بارزترین تجلی ذات لایتناهی در بعد معنوی و باطنی نیز اولیای الهی می باشند.

******************

  1. همه انسان ها طراح و بازیکن زندگی خود هستند.
  2. تا زمانی که عملکرد انسان بر پایه دنیا و خواهش های نفسانیش استوار باشد، هر تلاشش برای رسیدن به معرفت باطل است.
  3. هر کسی جایگاه بعدی خود را بر اساس عملکردش در دنیا می سازد.
  4. اگر نفس انسان، نفس "الله" نباشد، قطعا نفس اماره است؛ اندیشه ای که به سمت خوبی هدایت نگردد، قطعا به سمت زشتی کشیده می شود.
  5. ممکن است انسان با پذیرفتن دین اسلام مسلمان گردد ولی اهل ایمان نمی شود؛ مگر چون اصحاب یمین از مقربان الهی پیروی نماید.

******************

  1. شریعت و معرفت لازم و ملزوم یکدیگرند؛ هر انسانی برای رشد و تعالی به هر دو آنها احتیاج دارد.
  2. دنیا و همه زیبایی هایش فانیست؛ انسان عاقل، جهان باقی را فدای دنیای فانی نمی کند.
  3. تا زمانی که زمین و آسمان وجود انسان پالوده و پاکیزه نگردد و صورتی زیبا نیابد، روح در آن دمیده نمی شود. خداوند در این باره می فرماید: "ابتدا آدم را تصویر کردم، سپس از روح خود در او دمیدم".
  4. امراض روحی و  باطنی، حقیقت درون انسان را مجروح و آزرده می نماید.
  5. انانیت و خود پرستی انسان ها را از توجه و تفکر به ارزش های درونی و معرفتی باز داشته است.

******************

  1. باید از کسانی که آیات متشابه را دست آویز فتنه گری خود قرار می دهند و تأویلاتی برای گمراهی دیگران به هم می بافند، حذر کرد؛ تأویل برای خداست و خداوند در قلب انسان کامل و مؤمن قرار دارد.
  2. زمین، نماد شریعت و آسمان، نماد معرفت است؛ انسان ها باید در زمین شریعت رشد کنند تا به آسمان معرفت برسند.
  3. خوب است انسان به آخرتی که روبروی اوست بیاندیشد و بداند که با چه هدفی در چه راهی گام می گذارد.
  4. راه ساخته شدن، تعالی و بقای انسان، پیوند با مقربان و اتصال به انوار مطهر صاحبان ارزش است.
  5. در زمین خبری نیست؛ انسان باید ریسمان های نفسانیت، تعصب، کبر و خودپرستی تنیده شده به دور خود را پاره کند تا بتواند کبوتر جانش را در آسمان معنا (معرفت) پرواز دهد.

******************

  1. مقربین به روح قدسی تأیید شده اند؛ آنان بهشت های نعمتند و به  یاران و اصحاب خود در زمان مرگ سلام و سلامتی می دهند.
  2. مقربان الهی، صاحبان روح و پرورش دهندگان نفوسند؛ آنان بر  نفوس مطمئنه و اصحاب یمین سلام می دهند.
  3. شرط لازمه  مسلمان بودن، رعایت اصول و مکارم اخلاقیست؛ ایمان در درجات بالاتر مسلمانی حاصل می گردد.
  4. غرور، رذایل را در ذهن و قلب انسان نهادینه و آتش حسد را در جان می افروزد.
  5. مثال عرفان در بازی های رایانه ای کودکان نیز دیده می شود؛ پس از موفقیت در یک مرحله می توان به مرحله بعد رفت اما اگر وقت تمام شود و موفقیت حاصل نگردد، بازگشت به مراحل قبل لازم می گردد.

******************

  1. هر بشری که ارزش های انسانی را در درون خود تقویت کند، از انسانیت به سمت آدمیت حرکت می نماید.
  2. منظور از صورت دهی بشر در قرآن،  رشد معرفتی و درونی انسان است که با بکار گیری عقل حاصل می گردد
  3. آدم یکباره خلق نشده است؛ قبل از خلقت او بشر بر روی کره خاکی وجود داشته است.
  4. تأويل لباس در قرآن، فراتر از معنای ظاهری آن است؛ در اصل، هر چه بر چیزی استيلا يابد و پوششی برایش ایجاد نماید، لباس آن است.
  5. انسان پس از القای روح کامل می شود و به مقام آدمیت نایل می گردد

******************

  1. بشر محتاج هدایت است و تنها راه کمال او پیروی از رسولان الهی است که به واسطه روح قدسی به دریافت وحی نائل شده اند.
  2. بشر در طول تاریخ به دلیل ظاهر گرایی و عدم توجه به درون، انسان های کمال یافته و هادیان طریق را تکذیب نموده است.
  3. .: هر انسانی باید از قرآن عبرت آموزد تا چون ابلیس در برخورد با رسول هدایت به دنبال فضل و برتری ظاهری نباشد و قیاس ننماید
  4. با توجه به کلام قرآن: "تمام نفوس در گرو اعمال خود هستند، مگر اصحاب یمین" می توان گفت که جایگاه اصحاب یمین بالاتر از بشر است.
  5. لباس تقوا و پرهیزگاری در انسان خیر و برکتی از عالم معناست که زشتی های درونی او را می پوشاند.

******************

  1. تصور انسان ها در مورد وجود فرشته در عالم غیب اشتباه است؛ فرشته در عالم ظاهر نیز وجود دارد.
  2. عیسی می تواند هر مرده ای را زنده نماید؛ زیرا خدا در وجود اوست.
  3. شیطان با دور کردن انسان از نور آگاهی، سپر تقوا را از او می گیرد و او را به سمت گناه و زشتی می کشاند تا جایی که گناه برایش لذت بخش می گردد.
  4. مؤمن به خدا و شریعت الهی، باید لباس تقوایش را با سلوک درونی و رسیدن به عالم معنا ارتقا دهد و آن را جمیل نماید.
  5. تقوا، اول انسان را از گناه دور می کند و زشتی های درونی او را می پوشاند، سپس با تزکیه و سلوک، زیبا، فاخر و آراسته می گردد.

******************

  1. همان طور که تقوا انسان را به عوالم نورانی متصل می نماید، استیلای زشتی بر اعمال انسان نیز او را به سوی ظلمت سوق می دهد.
  2. تقوا مرز شناخت زشتی و زیباییست؛ انسانی که از تقوا دور شود، زشتی ها و لذات شهوانی برایش ارزش می گردد.
  3. انسان برای حرکت از بُعد شريعت به بُعد معرفت باید مربی الهی را بیابد و از او پیروی نماید.
  4. بزرگترین خطر در وادی انسانیت، ریختن قبح صفات رذیله و امیال نفسانی و غیر اخلاقی برای انسان است.
  5. بزرگترین فضل الهی بر بنده آن است که خداوند او را در جایگاه مقربان قرار دهد.

******************

  1. لباس تقوا، لباسیست که از آسمان آمده تا اخلاق را در انسان رشد و پرورش دهد.
  2. تقوا، نعمتی از عالم معناست که افکار و اعمال انسان را از زشتی ها دور می نماید.
  3. استقرار خدا در وجود آدم، او را لایق سجده کردن می نماید.
  4. زمانی که آدم و حوا متوجه شیطان می شوند، پوشش رحمانی تقوا را از دست می دهند و زشتی هایشان پدیدار می گردد.
  5. خدا در وجودِ انسان کامل است.

******************

  1. اصحاب یمین با اطاعت از مقرب و رسیدن به وصال او در همین دنیا به ابدیت و جایگاه سلامتی و امنیت نایل می گردند.
  2. بشر در طول تاریخ به دلیل ظاهر گرایی و عدم توجه به درون، انسان های کمال یافته و هادیان طریق را تکذیب نموده است.
  3. سیه رویان در آخرت، کسانی هستند که راه صحیح را یافتند ولی با غرور  آن را تکذیب نمودندو کافر شدند.
  4. منظور از سجده، حرکت فیزیکی آن و به خاک افتادن نیست؛ سجده فیزیکی طولانی مدت و همراه با ذکر فراوان به تنهایی رشدی در پی ندارد
  5. همان طور که انسان در بعد جسمانی صاحب پدر است، در بعد معنوی نیز  باید صاحب پدر روحانی گردد تا از او پیروی و تبعیت نماید.

******************

  1. دنیا محل گذر و عمل است؛ انسان ها در طول حیات خود یا به سوی نور یا به سوی تاریکی حرکت می کنند.
  2. پذیرش ضرورت داشتن پدر روحانی برای انسان ها بسیار سخت است؛ زیرا در پی آن باید اختیار را از خود سلب و از پدر روحانی پیروی نمایند؛ پس از آن روی می گردانند و به آن کافر می شوند.
  3. هر انسانی پس از رسیدن به نور رسالت باید به سمت کمال و حقایق حرکت کند و خود را به روح برساند.
  4. .: کافران با وجود داشتن آگاهی و شناخت نسبت به نور رحمانی از روی غرور از آن پیروی نمی کنند و به آن کافر می گردند.
  5. کافران، اهل شناخت و دینند؛ لیکن دینشان در راستای نفسانیت و خواهش های دنیوی آنهاست.

******************

  1. حقیقت سجده ملائکه بر آدم، اطاعت، بندگی و پیروی از اوست.
  2. وجوه سفید و سیاه انسان ها در آخرت آیینه اعمال نیک و بد آنهاست.
  3. دليل سیه رویی شیطان، غرور، انانيت و خود برتر بینی اوست.
  4. اهل ایمان به سمت نور و کافران پشت به نور در حرکتند.
  5. هر انسانی عقبه و آینده ای دارد و با وجود آگاهی از این موضوع از آن فرار می کند. او هیچ گاه به آینده اعمالش نمی اندیشد؛ زیرا از نتیجه آن که تاریکیست، می ترسد ولی باز راهش را ادامه می دهد و در نهایت، در تاریکی قرار می گیرد.

******************

  1. ملائکه در جایگاه نورند؛ آنان باید به کسی که در جایگاه روح است، ایمان داشته باشند، از او اطاعت کنند و بر او سجده نمایند.
  2. .: کمال زندگی انسان، رسیدن به نور است؛ هر کس به نور رسد، باید به روح نیز بپیوندد.
  3. انسانی که دریابد زندگی دنیا کوتاه است و در رفتار و تمام سکناتش خود را نبیند و حق را ببیند، قطعا اصلاح می گردد و به سمت تعالیم و نور حرکت می کند.
  4. کسی که اهل شرع شود، آیین انسانیت و پاک بودن (بد و خوب، زشت و زیبا، حرام و حلال، حق و ناحق، احترام و ...) را رعایت کند و از حیوانیت دور شود، به سمت نور حرکت می کند و آگاهتر و روشنتر می گردد.
  5. كساني که از روی غرور از مربی نورانی پیروی نمی کنند، پشت به نور در حرکتند و سیه روی و تاریک می گردند.

******************

  1. روح را باید در صاحب روح جست؛ طبق فرمایش قرآن، روح قدسی در عیساها و آدم هاست.
  2. کافر در نظر عامه مردم شخصی است که به خدا ایمان ندارد اما از دید قرآن، کسیست که از حقیقت فرار و آن را انکار می کند.
  3. آگاهی و معرفت، موجب نجات انسان هاست؛ انسان باید ابتدا به سمت نور شریعت برود تا به روح نیز دست یابد.
  4. خداوند بزرگترین حجت ها را در وجود خود انسان قرار داده است؛ گوش، چشم، زبان و تک تک سلول های بدن او هر کدام حجتی برای خداشناسیست.
  5. آسمان به معنای عالم پاکی و خوبی و زمین به معنای عالم گرفتاری است.

******************

  1. اعمال انسان درخت طوبی یا درخت زقوم را در وجود او می کارد.
  2. شجره ملعونه در امت پیامبر (ص)، مشرکان و منافقینی هستند که به جمود فکری دچارند و تنها، شریعت محض را دنبال می کنند.
  3. انسان با اعمال خویش  آسمانی و رحمانی بودن یا زمینی و شیطانی بودن خود را انتخاب می نمایند.
  4. شیطان در درون انسان است.  سلطنت شیطان در وجود انسان او را جزئی از درخت زقوم می گرداند ولی سلطنت حق، خوبی و پاکی در وجود شخص، او را پاک و طیب می کند.
  5. انسان با دور شدن از حق به سمت زشتی ها، بدی ها و پلیدی ها کشیده می شود.

******************

  1. جایگاه درونی انسان با یافتن پاسخ سوالاتی از قبیل؛ از کجا آمده ام؟ برای چه آمده ام ؟ و به کجا میروم؟ تعیین میشود.
  2. اولیای الهی به کسانی که با پیروی از ایشان در خود رشد ایجاد نمایند، سلامتی و ایمنی درونی عطا می فرمایند.
  3. انسان انرژی هایی را می شناسد که در راستای احساسات و حواس پنجگانه اوست و می تواند آنها را تحلیل نماید در حالی که انرژی از آنچه او می شناسد، فراتر است و او  آن را نمی شناسد و درک نمی نماید؛ درست مانند کور مادرزادی که هیچ تصوری از رنگ ها ندارد.
  4. انسان ها توانایی استیلا یافتن بر انرژی های مثبت و منفی و قرار دادن آنها در راستای اراده و خواست خود را دارند.
  5. .: شیطان و نماد آن، ابلیس، انرژی های رو به پایین در کالبد انسانی اند که خود را به شکل بدی ها، پستی ها و خشم ظاهر می نمایند.

******************

  1. حضرت عیسی (ع) نمادی از معرفت ناب و خالص و حضرت موسی (ع) نماد شریعت مطلق می باشند ولی پیامبر اسلام (ص) نماد هر دو (معرفت و شریعت) با هم هستند.
  2. حقیقت عالم هستی از اسفل السافلین تا اعلی علیین در انسان وجود دارد؛ زیرا او رکن اصلی خلقت است.

 

  1. انرژی منفی و شیطانی در مقابل انرژی رحمانی خوار و ذلیل است.
  2. اولین گام برای حرکت کردن انرژی جن به سمت بالا جدا شدن از حیوانیت، زشتی و بدی است. در اینجا، بحث هدایت مطرح می شود.  انسان، محور بروز انرژی هاست. انرژی همیشه هست ولی برای نشان دادن ماهیتش به قالب کثرت نیاز دارد. مجموع انرژی ها و  انسان ها در عالم کثرت  عالم انسانی را تشکیل می دهد.
  3. دعا کردن، ارسال انرژی مثبت از "دعا کننده" به "دعا شونده" می باشد.

******************

  1. همان طور که رحمان از نور و روح است، وجود شیطان از انرژی منفی است.
  2. اگر انسان نباشد، جن مفهوم ندارد؛ زیرا در این صورت، مکانی برای بروز خود نمی یابد. اجنه و شیاطین از دیر باز وجود داشته اند اما از چه زمانی در صحنه حاضر می گردند؟ از زمان خلقتِ انسان محلی می یابند تا خود را نشان دهند. ابزار انرژی، انسان است.
  3. انرژی مثبت و منفی در تمام محیط ها وجود دارد ولی همواره انرژی منفی بیشتر است.
  4. گاهی انسان رشد یافته ای که به مراتب بالا رسیده است، در مقام ملائکه نوا و آوازی زیبا می شنود و بوی خوشی استشمام می نماید؛ همواره، این واقعیت رخ داده و تجربه شده است.
  5. انرژیِ جن در مقابل انسان و انرژی شیطان در مقابل آدم قرار می گیرد.

******************

  1. انسان، عالم انسان، جماد، نبات و حیوان را درک می کند و بر آن واقف است. او سطوح مختلف و وجود توانمندی های گوناگون را درک می کند. برای مثال، اگر کفتاری را ببیند، از آن فرار می کند؛ زیرا کفتار درنده و وحشی است.
  2. خوی کفتار، انرژیست و در کالبد کفتار قرار گرفته است تا  تخلیه شود و بروز یابد. بوی خوش گل نیز به صورت انرژی در قالب گل خود را نشان می دهد.
  3. آتش سوزان درون و نورانیت باطنی انسان از چشم بشر معمولی پنهان است ولی انسان هایی وجود دارند که با تزکیه و رساندن خود به رشد و مراتب بالای انرژی به راحتی از باطن و درون دیگر انسان ها باخبرند.
  4. اگر روابط (حضوری، تلفنی، مجازی) و رفت و آمدهای فرد جن زده کنترل گردد و انرژی مثبت در وجودش افزایش یابد (مثلا به او توجه داده شود و در مکان های خوب و مثبت حضور یابد)، مشکلش برطرف می گردد.
  5. تنها راه نجات انسان‌ها حب و عشق به ولایت است؛ اگر غیر از این بود، اداکنندگان نماز، روزه داران و صدقه ‌دهندگان نجات می یافتند.

******************

  1. هدف از رشد انسان‌ها رسیدن به ولایت است.
  2. نجات در ظواهر نیست، نجات در باطن، قلب و آسمان است.
  3. روح از عالم بالاست و به بالا می‌رود.
  4. منظور از رب، خدای ذات نیست.
  5. اگر انسان در دنیا به کمال خویش نرسد، پس از مرگش به طبقات نفسانی مبتلا می‌گردد و در جایگاه بعدی خود قرار می‌گیرد؛ ولی اگر در همین دنیا به روح و کمال خویش نایل گردد، پس از مرگ نیز از صاحب روح و اصل خود جدا نخواهد شد.

******************

  1. انسان، گرفتار زمان و مکان است؛ او می خواهد با عقل و اندیشه خویش عالم روح را که هیچ سنخیتی با زمان و مکان ندارد، درک نماید و چنین چیزی غیر ممکن است.
  2. تا زمانی که انسان رب شناس نشود، به توحید نمی رسد؛ امام صادق (ع) نیز در این باره می فرمایند: «سخت ترین علم، علم توحید است».
  3. انسان باید با پیروی از رب، به درک ولایت برسد و با عشق، رشد و تعالی یابد.
  4. خودشیفتگی و غرور یکی از موانع پذیرش حق می باشد.
  5. بندگی و عبادتی که با صفت رذیله غرور و خودشیفتگی همراه باشد، همچون عبادت شیطان است که در نهایت به استکبار انجامید.

******************

  1. راه نجات انسان ها، بندگی خالصانه است.
  2. بندگی خدا، یکی از شرایط و نشانه های معرفتی، قلبی و رفتاریست که موجب نجات انسان ها می شود.
  3. مقام مخلَصین، مقام متقین و عاشقان است.
  4. قائل شدن جایگاه ربوبیت و الوهیت برای خداوند، برای نجات انسان ها کافی نیست؛ زیرا شیطان نیز خدا را در جایگاه ربوبیت و الوهیت قبول داشت و خود را بنده خدا می دانست.
  5. مخلَصین، کسانی هستند که با عشق، وارد وادی ولایت شده اند. تنها راه نجات انسان ها نیز همین راه عشق و ولایت است.

******************

  1. تنها قدرتی که می تواند شیطان را زمین گیر کند و به زنجیر کشد، قدرت ولایت می باشد.
  2. تا زمانی که اراده، توجه، تزکیه، زهد و ... موجب ایجاد ثمره عشق در ولایت نگردد، به نجات نیز نمی انجامد.
  3. همه شهوات انسان (جاه طلبی، قدرت طلبی، رفاه طلبی، خود خواهی و...)، شریک خداوند واقع می شود.
  4. قلبی که از نور معرفت محروم بماند، به شادابی، طراوت، آب و سرسبزی نمی رسد.
  5. راه وحدت، راه رسیدن به نور معنویت و عرفان است؛ آنان که نمی توانند این راه را طی کنند، شرک دارند.

******************

  1. شرع مقدس، راه و روش تزکیه را آموزش داده است ولی برای کسب نورانیت، رسیدن به مربی الهی و تسلیم کردن وجه به ایشان لازم است.
  2. کسی که پرورش دهنده الهی نداشته باشد، به فهم قلبی نمی رسد.
  3. هر کس نور معرفت را در قلبش جای داده باشد، درست حرکت می کند و به درجه ای از فهم می رسد که می تواند به ملکوت راه یابد
  4. آنان که خاک وجودشان را با آب معرفت آبیاری می کنند، به نور یعنی  عشق و معرفت می رسند.
  5. شرک در وجود انسان، بسیار ظریف و مخفی و نقطه شروع تمام بدبختی هاست.

******************

  1. اطاعت از فرامین شرعی برای رشد و کمال لازم است ولی کافی نیست؛ درک عوالم به استقامت نیاز دارد؛ استقامت انسان را به اعتقاد راسخ می رساند.
  2. درک معنویت با نور معرفت امکان پذیر است و منبع معرفت، مربیان الهی در کره خاکی هستند.
  3. شرک، منشأ نفاق، کفر و عناد است.
  4. راه نجات، رسیدن به نور و طاهر نمودن وجود با عشق است؛ عشق، تطهیر کننده است.
  5. تا زمانی که انسان از پیله جهل و تهجر خود بیرون نیاید و ساخته های شرک امیز خود را خراب نکند، به خلوص نمی رسد.

******************

  1. علی (ع) خود را به نور رحمانی محمد (ص) رساند و از شمس وجود او ماه وجود خود را منور نمود.
  2. راه فهمیدن، راه پیروی از اولیای الهیست؛ رسیدن به نور و جایگاه های والا از این راه ممکن می شود
  3. خداوند صادقان، صالحان، خالصان و مخلَصان را می خواهد؛ اگر انسان مخلَص شود، به جایگاهی می رسد که شیطان می گوید: من نمی توانم مخلَصان را گمراه کنم.
  4. خداوند، غیور، عزیز، ذوانتقام، جبار، خاص و انحصار طلب است. اگر انسان فقط برای خدا باشد، رشد می کند.
  5. کسانی که به منشأ انسانی خود واقفند، فرصت های زندگی را به سادگی از دست نمی دهند و خود را گرفتار قهقرای جهنم نمی کنند.

******************

  1. کسانی که از هدایت بهره نبرده اند، از دو نعمت شریعت و حقیقت بی بهره خواهند ماند.
  2. رکوع کنندگان و سجده کنندگان واقعی در آخرت کسانی هستند که ربشان را در دنیا شناخته اند.
  3. نعمت هدایت در دو بعد شریعت و ولایت وجود دارد.
  4. مفهوم رکوع و سجده در نماز حقیقتی است که انسان ها باید تلاش کنند در فرصت زندگی به آن دست یابند.
  5. زمانی که نمازگزار به شناخت رب برسد، نمازش او را به معراج می برد.

******************

  1. فروتنان از مفهوم ظاهری نماز گذر کرده و به مفهوم باطنی آن رسیده اند.
  2. هدایت، نعمت بزرگیست که خداوند به بندگان خاص خویش عطا می‌فرماید.
  3. با درک و شناختِ حقیقت حمد می توان در صراط حمید گام نهاد.
  4. رحمان و رحیم بودن پروردگار تجلی وحدانیت اوست.
  5. چه بسیار نمازگزارانی که در جستجوی خدای ذات از حقیقت نماز دور مانده و از مغضوبین و ضالین گشته اند.

******************

  1. کسانی که به راه مستقیم هدایت شده و در زمان حیاتشان با پرورش دهنده الهی خود ملاقات کرده باشند، از صبر و نماز استعانت می جویند.
  2. گذرگاه دنیا مملوء از اله هاست؛ انسان باید ببیند اله رحمانی را یافته یا اله های ظلمانی و شیطانی را دنبال نموده است.
  3. بعد معرفتی و حقیقی وجود انبیایی که در جایگاه ولایت بوده اند، هرگز نمی میرد؛ وجود عیسی (ع) و خضر (ع) همیشه زنده و جاودان است.
  4. پیروان دین اسلام باید آگاه باشند تا مانند قوم بنی اسرائیل، غذای باطنی و معنوی "مَنّ و سَلوی" را با غذاهای مادی و ظاهری تعویض نکنند.
  5. زمانی نماز، نماز است که نمازگزار مفهوم رب را دریافته باشد؛ آنکه رب را شناخته، از صراط گذشته است.

******************

  1. خداوند به دنبال عاشقان است؛ آنان که قلبشان در گرو حق است، به حقیقت نماز می رسند.
  2. حضور قلب در راستای رب شناسی حاصل می گردد؛ اگر کسی رب خود را بشناسد، حضور قلب نیز پیدا می کند.
  3. نمازی که به صورت عادت درآمده باشد، نجات دهنده نخواهد بود؛ زیرا از مفهوم واقعی نماز دور مانده است.
  4. بزرگترین لذت زندگی برای عاشقان حقیقی، نماز است.
  5. "خاشعین" و "حامدین" واقعی در مقابل "مغضوبین" و "ضالین" قرار دارند و نور حمد در قلبشان تجلی یافته است.

******************

  1. نعمت هدایت در دو بعد شریعت و حقیقت  وجود دارد.
  2. یک مسلمان با مفهوم نماز می تواند از حمد زبانی به توحید الهی برسد.
  3. شریعت با آمدن اسلام به نقطه ختم و کمال خود رسیده است ولی حقیقتِ دین و معرفت پایانی ندارد.
  4. تحلیل های عقلانی و بی صبری حضرت موسی (ع) مانع رسیدن او به علم لدنی شد.
  5. طهارت باطنی از آتش عشق الهی به وجود می آید. سالکان وادی معرفت با عشق وضو می گیرند تا در پیشگاه الهی نماز عاشقانه بخوانند.

******************

  1. عشقِ حقیقی آتشیست که تمام تعلقات دنیوی را می سوزاند و نابود می کند.
  2. در عالم معرفت، عشق را به کسی عاریه نمی دهند؛ هر کس باید خودش به عشق برسد.
  3. در وادی معرفت، نماز رابطه عاشقانه بین عاشق و معشوق است.
  4. لازمه نماز باطن و مناجات با پروردگار وضوی باطن یعنی همان عشق است.
  5. کسی که به عشق برسد، می تواند نماز حقیقی و باطنی بخواند؛ آنگاه مثلث عاشق، معشوق و عشق برقرار می گردد.

******************

  1. صفات بد، خودخواهی و غرور، قلب انسان را سرسخت و سنگی می کند و قلب های سنگی، ثمره‌ی ایمان ندارند.
  2. تا زمانی که سرسختی و غرور انسان خود شیفته نشکند و خاک نشود،  نجات نمی یابد.
  3. کافر به ولایت و معرفت نمی خواهد بپذیرد که حق در عالم کثرت نماد دارد.
  4. ائمه و اولیای الهی تجلی حق در عالم کثرتند.
  5. آتش عشق الهی تطهیر کننده است؛ هرگاه به دل انسانی بیفتد، غیر خدا را می سوزاند.

******************

  1. در روز قیامت، کافران آرزو می کنند ای کاش خاک می شدند؛ خاک شدن به معنای شکستن غرور و پذیرش معرفت است.
  2. متشابهات قرآن در عوالم بالاتر مفهوم می یابد و برای فهم آن باید به وادی معرفت پای نهاد.
  3. علی (ع) صاحب مطلق ولایت و "ابو تراب" است؛ پدر کسانی است که ادعایی ندارند و در پیشگاه حق خاک شده اند.
  4. صاحب معرفت در عالم ولایت و صاحب شریعت در عالم رسالت است.
  5. انسان های گرفتار غرور و خودخواهی هرگز به عشق اولیای الهی و پروردگار نمی رسند.

******************

  1. معرفت به  حقیقت دین در دل پاک متجلی میشود
  2. صبر و استقامت بهمراه اعتقاد اولین شرط لازم در ورود به وادی معرفت است
  3. تزکیه در شریعت و سلوک در معرفت شروط لازم و کافی کمال است
  4. نماز عارف در وادی معرفت ، فناست و وضوی این نماز عشق است
  5. در سطوح انرژی،  روح بالاتر از نور واقع است نه در بعد مکان بلکه از جهت استیلا

******************

  1. نور آگاهی عقلانیست و روح آگاهی قلبیست
  2. تا خود وجود دارد وجود خدا درک نمیشود
  3. برای معاشقه با معشوق باید عاشق بود و برای عاشقی عشق لازم
  4. برای نماز خواندن باید وضو گرفت و برای وضو آب لازم
  5. آتش قدرتمندترین پاک کننده آلودگی هاست در ظاهر و در باطن نیز آتش عشق تطهیر کننده اصلی قلب است

******************

  1. مرکب عقل از رفتن به وادی معرفت عاجز است،
  2. منظور از هفت آسمان در قرآن، هفت وادی و طبقه خلقت است که از جماد شروع و به لاهوت ختم می شود.
  3. عالم هستی و تمام مخلوقات از اتم و الکترون که به چشم دیده نمی شود، گرفته تا بزرگترین موجودات که مجموع آنهاست، دارای سطحی از فطرت، شعور و قلبند.
  4. موحد در مقابل مشرک قرار دارد؛ انسان باید همه چیز را در راستای حق و خدا قرار دهد تا موحد گردد "إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ".
  5. قرآن، حقیقت باطنی را به آسمان ها و آنچه را که در آسمان ها باعث رشد، تعالی و نور افشانیست، به شمس و قمر تشبیه کرده است؛  حقیقت کلام الهی را اهل معنا و معرفت درک می کنند.

 

ارسال دیدگاه

    هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.